بهارهبهاره، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

بهار زندگیم

نمایی ازاتاق بهاره جونم

مامانی خوشگلم داشتم پست هایی که برات تاحالا گذاشتم ونگاه میکردم به فکرم رسید که بهتره یه چندتاعکس ازاتاقت بذارم تاوقتی بزرگ شدی یادت بمونه که اتاقت چه شکلی بوده.عروسکم دوست دارم ودوستت خواهم داشت این تابلو رو خیلی دوست داری وهمیشه میگی یکیش بهاره هست یکیش بهامین ...
4 دی 1392

یه پست جامونده(برج میلاد)

سلام نازنین مامانی جمعه 29شهریور رفته بودیم تهران یهویی هوس کردیم بریم برج میلاد و ببینیم این برج که نمادهویت ایران هستش به چه عظمتیه، ماتاطبقه هفتم یعنی ارتفاع 280 متری که نصف ارتفاع برج میشه رفتیم وتوضیحاتی که اونجا دادند این بود که برج میلاد یه برج مخابراتی چندمنظوره هست که دارای ارتفاع 435متری ،بلندترین برج ایران وششمین برج مخابراتی جهان هستش بعدبرای ادامه به محلی به اسم سکوی دیدباز رفتیم که از اونجامیشدقسمت های مختلفی از شهرتهران رو دید آدم وقتی از اون بالا پایین ونگاه میکردیه حس عجیبی بهش دست میداد اولین فکری که به ذهن من رسیداین بودکه اگه آدم از این بالا خودش وبندازپایین چی میشه فکرمیکنم خیلی خیلی باحال میشههه دیگه اینکه اون طبقه د...
20 مهر 1392

روزکودک مبارک

روزت مبارک دختر کوچولوی نازنینم دل نوشت مامان: من بزرگ شده ام آن قدر که دلم سادگی کودکی هایم را می خواهد........  پی نوشت: 16مهر روزجهانی کودک برهمه کودکان نازنین ودوست داشتنی مبارک. ...
20 مهر 1392

عروسک خوشگلم به مهدمیرود.........

سلام دخترنازمامانی الان که دارم این پست میزارم تو رفتی مهد وامروز اولین روز جدایی من و تو برای چندین ساعت هستش،دیروز باهم رفتیم وتو رو برای مهدثبت نام کردم و یه دوساعتی اونجا موندی ومن هم همراهت بودم تابه محیطش عادت کنی خداروشکربهونه نگرفتی وبازی کردی ،فکرکردیم اگه چندساعتی بیرون ازخونه باشی ازتنهایی درمیای و هم حوصلت سرنمیره و هم به محیط بیرون و در کل بیشتر اجتماعی ترمیشی به خاطر همین با بابایی تصمیم گرفتیم بزاریمت توی مهدالبته بیشترمیخواستیم توروبزاریم کلاس زبان ولی به خاطرسنت قبول نکردن گفتن نمیتونی یک ساعت مدام سرکلاس بشینی وبرات سخته ایشالله سال دیگه میزاریمت کلاس زبان،البته این مهدی که میری توش زبان هم یادمیدن،اسم مهدکودکی که میری س...
8 مهر 1392

تولدبابا

همسرعزيزم امروز ثانيه ها نام تو را فرياد مي زنند و من دراوج عشق،خود را در پستوي زمان تنها حس نمي كنم. تمام لحظه هاي عمرم بدرقه نفس كشيدن توست و وجود تو تنها هديه گرانبهایي بودكه خداوندمرا لايق آن دانست،تمام وجودم را كه قلبي ست كوچك در قالب قابي از نگاه تقديم چشمان زيبايت ميكنم.  عاشقانه و صادقانه دوستت دارم ازطرف بهاره: باباي مهربون و نازم تولدت مبارك خيلي خيلييييييييييي دوستت دارم.   عکس هااااااااااااادرادامه مطلببببببببببب نمایی از روی میز بهاره وباباییییییییییی سی ام شهریورماه سال92 ...
31 شهريور 1392

عکس های تولدسه سالگی

سلام خوشمل مامانی تولدسه سالگیت به خوبی وخوشی روزشنبه بیست ودوم تیرماه برگزارشدبااین تفاوت که امسال بخاطرمقارن شدن باماه مبارک رمضان وچون روزه بودیم وقوای بدنیم وهم آنقدرنبودکه سرپاوایسیم وغذادرست کنیم وازطرفی چون معتقدم جشن تولدبایدتوروزخودش برگزارشه خلاصه همه این هاباعث شدکه تولدت ودریه باغ رستوران خانوادگی برگزارکنیم ومهمونامون وواسه افطاردعوت کردیم هرچندبخوبی برگزاری توخونه واون نظم وترتیبی که دلم میخواست انجام نشدولی شکرخدابدنبود.توهم که ازبس بازیگوشی کردی زیادنذاشتی ازت عکس بگیریم،امابریم سراغ این چندتاعکسی که موفق به گرفتن شدیم بهاره جونم دریک روزگی،یک سالگی،دوسالگی وبالاخره سه سالگیییییش کیک تولدش ...
16 مرداد 1392

تاکسی

دیرنوشت:  5تیر یکی از روزهایی بود که من وبابایی وشمابرای اولین بارسوارتاکسی شدیم . حالا هرکی این مطلب وبخونه میگه وای یعنی اینا تاحالاسوارتاکسی نشدن بنده هم درجواب میگوییم چراعزیزان من ،شدیم ،یعنی بارها من وبهاره باهم سوارتاکسی شدیم ولی تاحالا پیش نیومده بودکه سه تایی باهم سوارتاکسی بشیم من وهمسری فکرکنم آخرین باری که سوارتاکسی شده بودیم زمانی بودکه بهاره خانوم هنوزبدنیا نیومده بود یا اگه اشتباه نکنم بهاره جونم تودلکم بود خلاصه تاحالا پیش نیومده بودکه ماسه تایی باهم سوارتاکسی بشیم . ازخونه که دراومدیم همین جور سه تایی دست دردست هم عاشقانه پیش به سوی سرکوچه مون تاسواربرتاکسی برای رسیدن به مقصدموردنظر. بهاره خانوم هم یک ذوقی می...
21 تير 1392